این روزها نیازمند روحیه و نگاه بسیجی هستیم
- شناسه خبر: 4092
- تاریخ و زمان ارسال: ۵ آذر ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۵۷
- بازدید : 364
- نویسنده: بوتیا نیوز
به گزارش بوتیا نیوز جملهای که این ایام، زیاد از کانالهای تلویزیونی، بیلبوردهای شهر و جلسات مختلف دیده و شنیدهای!
بسیجیجان! مبارکت باشد هفتهای که به نام تو مزین شده.
نمیدانم کجا و در چه حالتی این متن را میخوانی!
نمیدانم در کدام منطقه و کدامین شهر، مظلومانه در کنار مردمت ایستادهای و نیش و طعنههای عدهای ساده لوح را میشنوی!
نمیدانم در این ایام که همهی ناجوانمردان عالم علیه تو قیام کردند، بر تو و دلت چه گذشته است!
اصلا نمیدانم که فرصت به دست گرفتن گوشی را داری یا تمام حواست به فریب خوردگانی است که نمیفهمند دارند با خودشان و آینده سرزمینشان چه میکنند!
راستی! در کنار تو چند رفیق دسته گلت پرپر شد؟ چقدر با دیدن لحظه مجروحیت شهید آرمان علیوردی گریه کردی و دست پشت دست زدی و افسوس خوردی!
شاید تو هم مثل من، فقط دیدی و حسرت خوردی که چرا باز داری از قافله جا میمانی!
در میان جمعیت، پیرمردی را دیدم که لباس تو را به تن کرده! لباس با ارزش بسیجیات را.
از اشک گوشه چشمش که سوال کنی به تو خواهد گفت از لحظه جاماندن! جاماندن از رفیقی که در کنارش، در گوشه خاکریز پر کشید و خدایی شد. آری! او هم آمده که شاید قرعه بنامش بخورد و بعداز سالها فراق، دوباره رفیق شهیدش را ملاقات کند.
میدانم! دل تو نیز از این همه بیوفایی زمانهات رنجیده خاطر شده.
واقعا به کدامین گناه باید اینگونه با تو برخورد کنند؟
این جواب آن بیدار خوابیهای دوران سیل جنوب کشور است یا نتیجه گل روبی از خانه هموطنان کردستانیات؟!
شاید هم دارند پاسخ این و آن در زدنت برای تهیه بستههای معیشتی به گرفتاران کرونا را میدهند!
و یا بعضی، همراه با فراموش کردن داغ از دست دادن عزیزانشان، زحمات شبانهروزی تو در کنار کادر درمان را هم فراموش کردهاند! شاید یادشان رفته زمانی که از ترس جان، حاضر به کفن و دفن پاره تنشان نبودند اما تو تمام قد ایستادی و اجازه ندادی بدن برادر ایمانیات بدون غسل و کفن در قبر گذاشته شود!
راستی؛ زخم گونههایت بهتر شده؟! همان که بر اثر زدن ماسکهای بهداشتی دوران کرونا از بیمارستان به یادگار داشتی؟!
کاش این هجران به پایان میرسید و میآمد آن یوسف گمگشته!
اما نه! هنوز یک قدم مانده، قدمی بزرگ!
آن هم ثبات قدم توست…
باید همگان ببینند که ما برای آمدنش از جان گذشتهایم، طعنهها و تهمتها نیز ما را از پا نمی اندازد!
آری؛ فقط یک قدم مانده! کمی صبور باش رزمنده.
با تلاش تو، دنیا مهیای قدومش خواهد شد، بمان و صبور باش و تلاش کن.
بزودی خواهی دید که در کنارش، پرچم کفر را به زیر افکندی و تلاویو را با خاک یکسان نمودهای.
خودت را برای فتح کاخ سفید مهیا کن.
راستی! طرح تو برای ساخت صحن بارگاه حضرت حسنبنعلی (ع) چگونه است؟
تصور کن، بین الحرمینی بنا کنیم ما بین حرم مادر و فرزندش…
چه زیبا خواهد بود نماز جماعت به امامت یوسف زهرا در صحن امیرالمؤمنین شهر مدینه!
نگران نباش، فرمانده دستور به صبر داده؛ پس استقامت کن ای آتش به اختیار!
تاریخ را ببین! زمانی مالک را تمسخر کردند و گاه میثم تمار را!
اصلا قرارشان بر تمسخر است و نادیده گرفتن. اما خوب بدان، همان ابنمرجانهای که میثم را ناتوان خطاب کرد؛ مثل سگ بیارزشی از اقتدار او میترسید!
نگاه به عوعو سعودیان و یهودیان و وطن فروشان بیمایه نکن!
تو انتخاب شدهای برای نبردی بزرگ! رزمایشی قبل از ظهور!
همانانکه نبی خدا مژدهاش را به زهرای مرضیه داده بود!
محکم باش و استوار. دلت قرص و چشمت به لبان ولیامرت! که اگر او فرمان دهد، دیگر اثری از غاصبان و جنایتکاران جهان بر زمین نخواهیم گذاشت.
این یک ادعای بیاساس نیست، یک اعتقاد برگرفته از آرمان ماست. آرمانی به نام آزادی خواهی…
اعتقادنامهای که با خونمان آن را مهر کردهایم!
پس تو ای دشمن بشریت! بر من بتاز و تهمت بزن و تمسخر کن اما از من بترس! بترس که اگر زمانی اذن داده شوم، دنیا را برایت جهنم خواهم کرد.
نویسنده: تاج الدینی
انتهای پیام/ تاج الدینی