مهمان داریم…..
- شناسه خبر: 7915
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۵ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۰۷:۵۴
- بازدید : 185
- نویسنده: بوتیا نیوز
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری بوتیانیوز ؛ میگویند مهمان داریم ، گویا مهمان مهمی است که پس از سالها دوری به وطن بازگشته است، با شوق و ذوق لباس میپوشم و آماده میشوم تا خودم را به محل حسینیه ثارالله برسانم، وارد مجلس میشوم بوی اسپند میآید کل حسنیه را کتبیههای یازهرا پر کرده است. چه زیباست. انگار هنوز مهمانها ترسیده اند و خوشبختانه زود رسیدهام الحمدلله.
سخنران در حال گفتن مصیبتهای حضرت فاطمه است تا مجلس را گرم کند مهمانها برسند. چقدر محبس شلوغ است. آن طرف کودکی با مهرها بازی میکند. و این طرف پیرزنی که روی صندلی نشسته و انگار گمشدهای دارد. دعایی در دست گرفته و میخواند.
ناگهان همهمهای در مجلس به پا میشود در میان جمعیت زمزمه میشود رسیدند! شور و اشتیاقی دوباره کل وجود من را فرا میگیرد. همه ناگهان با هم بلند میشوند و چشم به در میدوزند. چند مرد با لباس نظامی، چند جعبه که روی آنان را با پرچم وطنام ایران پوشاندهاند وارد مجلس میشوند.
همهی چشمها بارانی شده است و مردمی که چونان ابر بهار میگریند، کودکی که بر شانههای پدر می رود تا شهدا ببیند، مداحی که روی چهارپایه ایستاده و شعر کجایید ای شهیدان خدایی را میخواند و تمام جمعیت با بغض و گریه او را همراهی میکنند، بوی اسپند و عود فضا را پر میکند. به به عجب استقبال گرمی واقعا که جای شما خالی است.
آری شهدا را آوردند، همانها که از این دنیا هیچ نخواستند و هیچ چیز حتی نامی در این دنیا به جای نگذاشتند.
من که در قسمت بانوان هستم به زحمت و به آرامی خودم را ار بین جمعیت به شهدای گمنامی میرسانم که فقط سن و محل شهادت آنان پیداست و دیگر هیچ.
خودکار را از کیف خود بیرون میآورم روی تابوت شهید تنها آرزوی خود را مینویسم ش ه ا د ت و تمام او خودش میداند که چه میخواهم گریه و اشک و امان نه تنها امان من بلکه امان جمعیت را بریده است.
من که جای خود دارم. دلم برای آن مادر میسوزد، همان پیرزنی که ابتدا روی صندلی نشسته بود و دعا میخواند، عکس ای قاب گرفته وقدیمی را از زیر چادر بیرون آورده و انگار سعی دارد به تابوتها و دیگر مردم و شهدا نشان دهد شاید یکی از همیت تابوتها فرزند این مادر باشد.
و مداح نوحه سرایی میکند و جمعیت با او میگیرند و مداح جمعیت را میبرد به ته گودال….
انتهای خبر/ تاجالدینی