چشم کرمانیها به جمال یوسف زمانه روشن شد
- شناسه خبر: 7962
- تاریخ و زمان ارسال: ۲ دی ۱۴۰۲ ساعت ۰۷:۱۵
- بازدید : 366
- نویسنده: بوتیا نیوز
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری بوتیانیوز؛ انتظار، انتظار، انتظار و باز هم انتظار….
چه واژه عجیبی است چند روز پیش بود که تماس گرفتند و من را برای دیدار حضرت آقا در بیت رهبری دعوت کردند، من این دعوت را قبول نکردم بلکه با جان و دل و اعماق وجود پذیرفتم که به دیدار رهبرم بروم.
اصلا نفهمیدم این چند روز چگونه گذشت فقط کوله و بارم را بستم و راهی تهران شدم.
در راه هر چه که به تهران نزدیکتر میشدیم و عقربههای ساعت آرامتر حرکت میکردند، قلب من تندتر میزد.
ثانیهها که به صبح دیدار نزدیکتر میشد انگار قلب من دیگر در جای خود نبود و داشت بیرون میآمد.
بالاخره صبح دوم دیماه یک هزار و چهارصد و دو هجری شمسی به همراه دیگر همشهریان کرمانی خود به بیت رهبری رسیدیم.
وارد بیت که شدم و روی گلیمهای آبی که همیشه آنان را از تلویزیون دیده بودم، قدم برداشتم، انگار که روی بال ملائکه قدم میگذاشتم، با موج جمعیت همراه شدم و در آخر مجلس یک گوشه دنج را پیدا کردم و نشستم.
اما مگر جمعیت از تکاپو میایستاد، گویی که همگان یعقوبوار و بهدنبال یوسف خود بودند تا از بین پردههای آبی رنگ بیت رهبری رخ بنمایاند.
و این جا بود که معنای واقعی انتظار را فهمیدیم، ای کاش اندکی از این انتظار را برای مهدی زهرا خرج میکردیم.
امروز انگار تمام هزار و پانصد نفر کرمانی که به اینجا آمده بودند به وصیت فرمانده خود عمل کرده بودند همان فرماندهای که در وصیتنامه خود گفته بود دوست دارم کرمان همیشه با ولایت بماند.
امروز این مردم ولایی آمده بودند که به صحبتهای نائب برحق امام زمان خود با جان و دل گوش فرا دهند و عمل کنند.
بالاخره دقیقهها، ساعتها انتظار بهسر رسید و حضرت نور، حضرت خورشید، رهبر عزیزتر از جان از میان آن دو پرده آبی رخ گشود و با عبای قهوهای بیرون آمد و با دستی که بر از محبت و عشق پدرانه و حکیمانه بود بر همگان سلام کرد و بر صندلی نشست و این جمعیت بود که سر از پا نمیشناخت و فقط تکبیر میگفت و شعار میداد.
در یک لحظه و گوشه چشم او تمام جمعیت ساکت شده بود تا به صحبتهای حکیمانه رهبر گوش فرا دهند و اما این جمعیت اینبار با چشمهای خود و بدون لنز دوربین رهبر خود را تماشا میکرد اما مگر این اشکها امان میدادند انگار در بدترین موقع آماده بودند و تصویر رهبرم را کدر میکردند و من باز اشکهایم را پاک میکردم و او را به نظاره مینشست.
رهبرم امروز از هوشیاری در انتخابات گفت و از این که ما مردم کرمان نخبهپرور هستیم.
به راستی چقدر جای عمار علی کنار او خالی بود…..
انتهای خبر/ تاجالدینی