انگار بال فرشتهها مفروش قدوم حضرت ماه بود
- شناسه خبر: 7972
- تاریخ و زمان ارسال: ۲ دی ۱۴۰۲ ساعت ۰۸:۰۴
- بازدید : 188
- نویسنده: بوتیا نیوز
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری بوتیانیوز؛ مهدیه طاهری از لحظات ناب دیدار خود با رهبری سخن میگوید. وقتی از او در خصوص حس و حال او در آن زمان می پرسم، در حالی اشکهای خود را پاک میکند، میگوید: ای کاش باز هم تکرار میشد و یک بار دیگر دوباره بتوانم به دیدار حضرت آقا بروم، خیلی لحظات نابی بود انگار که روی زمین نبودم اصلا تمام وجودم فقط خیره و مجذوب حضرت آقا شده بود که آقا چه فرمایشی دارند. و واقعا به معنای گوش به فرمان توایم خامنهای پی برده بودم.
او از آرزوی دیرینه خود از دیدار رهبری میگوید: سالها آرزوی دیدار با رهبر را داشتم، همیشه در دعاهای خود از خدا میخواستم که این توفیق را روزی من کند و هر وقت به مزار شهدا می رفتم از آنان میخواستم که قبل از اینکه از این دنیا بروم یک بار این دیدار قسمت نیز بشود و همیشه به حال آنانی که دیدار رهبری میرفتند حسرت میخوردم، و با خود میگفتم مگر من چه نگاهی کردهام و آنان چه ثوابی در زندگی کردهاند که به چنین جایی رسیدهاند.
طاهری افزود: خدا شاکرم و تا آخر عمر شکرگزار این نعمت خواهم بود که خدواند این دیدار قسمت کرد تا لحظاتی را همگام فرشتگان در آن بیت نورانی گوش به فرمان رهبرم باشم و به سخنان او گوش فرا دهم.
از او میپرسم که اگر از نزدیک به حضرت آقا میرفتید چه صحبتی با حضرت آقا داشتید و او در پاسخ میگوید: همیشه در تلویزیون و رسانهها دیدهام که مردم و خصوصا جوانان از رهبری آن شار و چفیه میخواهند، درست این جیزها مهم است اما من فقط از حضرت آقا دعای عاقبت بخیری را میخواهم چراکه خاطرم هست یک بار یکی از جوانان از رهبری دعای شهادت کردند و ایشان در پاسخ فرمودند دعا کنید عاقبت به خیر شوید.
مهدیه طاهری از غم بزرگ از دست دادن دوباره پدر میگوید: امروز که دیدار حضرت آقا رفتیم، دیگر حاج قاسم نبود که همشهریان خود را معرفی کند. فقط عکس او در کنار رهبر یود که غمای بزرگ را بر دل گذاشته ای کاش حاج قاسم بود و ما با افتخار ور کنار او به رهبر سلام میکردیم ای کاش عمار علی امروز در کنار ما میایستاد و قدمان را این چنین خم نکرده بوده و این روزها که کرمان در حال آماده شدن برای چهارمین سالگرد مرد میدان است و ما امروز بدون عمل قاسم به دیدار رهبری نائل شدیم و چه سخت بود وقتی که رهبر نام سردار را بر زبان آورد و پیرزنای خوزستانی در کنار من محکم بر روی زانوی خود زد و دوباره غم مان را تازه کرد.
انتهای خبر/ تاجالدینی